اخبار
هیچ چیز ارزشش بیشتر از زندگی نیست.
لااقل من این طور فکر می کنم که هیچ چیز ارزشش بیشتر از زندگی نیست.
این که بعضی ها می گویند که عشق اولشان هنر است یا تئاتر است یا هر چیز دیگر و عشق دومشان می شود همسرشان و بچه هایشان را نمی فهمم!!! همه چیز دست به دست هم می دهند تا ما آرامش داشته باشیم و آرام آرام به سوی کمال مطلق که همان ذات مقدس خداست پیش برویم و عشق اول و آخر رسیدن به کمال است و در این مسیر زندگی نقش اساسی دارد. و زندگی در ابتدا همسر و بچه های هر فرد هستند و بعد وسایلی مثل هنر و ...
انتخاب همسر بسیار مهم و اساسی است در این راه و این انتخاب می تواند کمک کند تا با وسایلی مثل تئاتر زودتر به کمال مطلوب برسیم. و همین زندگی می تواند بر عکس عمل کند و ما را دور کند. در ابتدا باید چشم ها را باز کرد و گزینه ای را انتخاب کرد که بتواند در این مسیر هادی باشد. و متاسفانه خیلی وقت ها اشتباهی بزرگ گریبان هنرمندان عزیز را می گیرد؛ اشتباه این که فکر می کنند همین که همسری انتخاب کنند که هنرمند باشد کافی است! اولین شرط انتخاب شریکِ راه، انسان بودن است و داشتن نصفِ به علاوه ی یک شرط انسانیت!! و بعد باید این انسان دارای درک و شعور هنری باشد و اگر هنرمند باشد که بسیار عالی است. اما این که فقط هنرمند باشد اصلا کافی نیست و درگیری ها و آمار طلاق و دربه دری ها در بین هنرمندان نشان می دهد که این انتخاب به خوبی صورت نگرفته است. البته گاهی انسان شانس می آورد که این را نمی شود به حساب تیزهوشی فرد گذاشت و نگارنده ی این سطرهای دلسوزانه از دسته ی خوش شانس هاست: این شانس گاهی به این گونه است که انسان گاهی چشم می چرخاند و می بیند که در اقوام نزدیکش که آگاهی کافی روی ایشان دارد گزینه ای مناسب دیده می شود که اتفاقا هنرمند بسیار با شعوری هم هست و شروط انسانیت در او به وفور یافت می شود و بدون در نظر گرفتن مسایل مالی و اجتماعی و دیگر مسایل با سر می دود و این گزینه را به چشم بر هم زدنی خواستگاری می کند و خودش را یک عمر بیمه می کند ... و اما از شانس و اقبال که بگذریم با کمی تامل با دیدی باز می شود گزینه هایی خوب پیدا کرد و یک عمر با خیال راحت عاشقانه زندگی کرد و عاشقانه تئاتر کار کرد.
و حتی حقیر اعتقاد دارم که وقتی زندگی و عشق انسان در مسیر صحیح باشد می شود از هنر و عشق های فرعی گاهی چشم پوشی کرد و گذشت و اگر خدشه دار کند زندگی را حتی می توان به طور کلی از این عشق های فرعی عبور کرد و این که بعضی به خاطر تئاتر و هنر و یا هر عشق فرعی دیگر زندگی شان را دور می اندازند برای من قابل فهم نیست.
در کل در پایان این بحث کاملا دوستانه می خواهم بگویم که در انتهای سال 1391 به این فکر افتادم که کمی به زندگی هایمان فکر کنیم. بیشتر قدرشان را بدانیم. و تصمیم بگیریم که اولین اولویت و بهترین گزینه ی عشق ورزیدن را همسرانمان (که با گذشت و فداکاری با همه ی بدی های ما ساخته اند و در لحظات سخت پا به پای ما آمده اند و تنهایمان نگذاشته اند) بگذاریم و فرزندانمان و با این آرامش و صبوری به هنر هم بپردازیم و سعی کنیم در هنر آزاد باشم و آزادانه حرف بزنیم و آزادی را در جامعه توسعه دهیم ...
شاید خیلی لوس بازی باشد اعتراف کنم که من به معنای واقعی خوش بختم از داشتن زندگی ای صمیمی و عاشقانه وهنرمندانه
و
برای همین برای همه ی شما
عزیزان و دوستان هنرمندم
از صمیم قلب لحظاتی شاد
و زیبا
در کنار خانواده هایتان
آرزو دارم.
پیشاپیش عید بر شما عزیزان مبارک ...
حامد جلالی
عضو کوچک جامعه هنر قم
ارسال خبر : جعفرجعفرزاده
این که بعضی ها می گویند که عشق اولشان هنر است یا تئاتر است یا هر چیز دیگر و عشق دومشان می شود همسرشان و بچه هایشان را نمی فهمم!!! همه چیز دست به دست هم می دهند تا ما آرامش داشته باشیم و آرام آرام به سوی کمال مطلق که همان ذات مقدس خداست پیش برویم و عشق اول و آخر رسیدن به کمال است و در این مسیر زندگی نقش اساسی دارد. و زندگی در ابتدا همسر و بچه های هر فرد هستند و بعد وسایلی مثل هنر و ...
انتخاب همسر بسیار مهم و اساسی است در این راه و این انتخاب می تواند کمک کند تا با وسایلی مثل تئاتر زودتر به کمال مطلوب برسیم. و همین زندگی می تواند بر عکس عمل کند و ما را دور کند. در ابتدا باید چشم ها را باز کرد و گزینه ای را انتخاب کرد که بتواند در این مسیر هادی باشد. و متاسفانه خیلی وقت ها اشتباهی بزرگ گریبان هنرمندان عزیز را می گیرد؛ اشتباه این که فکر می کنند همین که همسری انتخاب کنند که هنرمند باشد کافی است! اولین شرط انتخاب شریکِ راه، انسان بودن است و داشتن نصفِ به علاوه ی یک شرط انسانیت!! و بعد باید این انسان دارای درک و شعور هنری باشد و اگر هنرمند باشد که بسیار عالی است. اما این که فقط هنرمند باشد اصلا کافی نیست و درگیری ها و آمار طلاق و دربه دری ها در بین هنرمندان نشان می دهد که این انتخاب به خوبی صورت نگرفته است. البته گاهی انسان شانس می آورد که این را نمی شود به حساب تیزهوشی فرد گذاشت و نگارنده ی این سطرهای دلسوزانه از دسته ی خوش شانس هاست: این شانس گاهی به این گونه است که انسان گاهی چشم می چرخاند و می بیند که در اقوام نزدیکش که آگاهی کافی روی ایشان دارد گزینه ای مناسب دیده می شود که اتفاقا هنرمند بسیار با شعوری هم هست و شروط انسانیت در او به وفور یافت می شود و بدون در نظر گرفتن مسایل مالی و اجتماعی و دیگر مسایل با سر می دود و این گزینه را به چشم بر هم زدنی خواستگاری می کند و خودش را یک عمر بیمه می کند ... و اما از شانس و اقبال که بگذریم با کمی تامل با دیدی باز می شود گزینه هایی خوب پیدا کرد و یک عمر با خیال راحت عاشقانه زندگی کرد و عاشقانه تئاتر کار کرد.
و حتی حقیر اعتقاد دارم که وقتی زندگی و عشق انسان در مسیر صحیح باشد می شود از هنر و عشق های فرعی گاهی چشم پوشی کرد و گذشت و اگر خدشه دار کند زندگی را حتی می توان به طور کلی از این عشق های فرعی عبور کرد و این که بعضی به خاطر تئاتر و هنر و یا هر عشق فرعی دیگر زندگی شان را دور می اندازند برای من قابل فهم نیست.
در کل در پایان این بحث کاملا دوستانه می خواهم بگویم که در انتهای سال 1391 به این فکر افتادم که کمی به زندگی هایمان فکر کنیم. بیشتر قدرشان را بدانیم. و تصمیم بگیریم که اولین اولویت و بهترین گزینه ی عشق ورزیدن را همسرانمان (که با گذشت و فداکاری با همه ی بدی های ما ساخته اند و در لحظات سخت پا به پای ما آمده اند و تنهایمان نگذاشته اند) بگذاریم و فرزندانمان و با این آرامش و صبوری به هنر هم بپردازیم و سعی کنیم در هنر آزاد باشم و آزادانه حرف بزنیم و آزادی را در جامعه توسعه دهیم ...
شاید خیلی لوس بازی باشد اعتراف کنم که من به معنای واقعی خوش بختم از داشتن زندگی ای صمیمی و عاشقانه وهنرمندانه
و
برای همین برای همه ی شما
عزیزان و دوستان هنرمندم
از صمیم قلب لحظاتی شاد
و زیبا
در کنار خانواده هایتان
آرزو دارم.
پیشاپیش عید بر شما عزیزان مبارک ...
حامد جلالی
عضو کوچک جامعه هنر قم
ارسال خبر : جعفرجعفرزاده
|
||||||||||||
|
||||||||||||
|
||||||||||||
تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)
ورود به سایت
خوش آمدید,
مهمان
نام کاربری: | |
کلمه عبور: | |
تصویر امنیتی: | |
کد تصویر امنیتی را وارد نمایید : | |